سکس و فرا اگاهی از نظر تانترا(اشو)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 9 / 4 / 1394
بازدید : 1494
نویسنده : sharef zadeh

 
« در آغاز پيوند جنسي توجهت را بر آتش آغازين نگه دار ، و به طور مداوم ، از خاكستر انتهايي اجتناب كن . »

سكس مي تواند يك رضايت عميق باشد ، و سكس مي تواند تو را به تماميت ات ، طبيعت ات ، وجود واقعي ات برگرداند . به علل بسيار . آن علت ها بايد درك شوند.

يك ، سكس يك عمل كامل است . ذهنت از كار مي افتد ، تعادلت بر هم مي خورد. به همين دليل است كه چنين ترس بسياري از سكس وجود دارد . تو بي كله مي شوي ؛ تو در هنگام عمل هيچ سري نداري . دليلي وجود ندارد ، فرايند منطقي وجود ندارد . و اگر فرايند منطقي وجود مي داشت ، عمل سكس صحيح و واقعي نيز نمي بود . آنگاه ارگاسمي نيز در كار نبود . و نه رضايتي . آنگاه عمل سكس يك چيز موضعي مي شد ، چيزي فكري مي شد .

در تمام جهان اشتياق و شهوت زيادي براي سكس وجود دارد ، و آن به اين دليل نيست كه جهان بيشتر سكسي شده است . آن به اين دليل است كه شما نتوانسته ايد در يك عمل سكس به طور كامل لذت ببريد . جهان قبلاً بسيار سكسي تر بود. به همين دليل اشتياق زيادي براي سكس وجود نداشت . اين اشتياق نشان مي دهد كه واقعيت گم شده است و فقط اشتباه باقي مانده است . كل ذهن مدرن سكسي شده است زيرا خود عمل سكس ديگر آنجا نيست . حتي عمل سكس نيز به ذهن انتقال يافته است . آن منطقي و عقلاني شده است ؛ تو درباره اش فكر مي كني .
بسياري از مردم نزد من مي آيند : مي گويند كه در مورد سكس فكر مي كنند ؛ از فكر كردن به آن لذت مي برند ، مي خوانند ، عكس مي بينند ، پورنوگرافي . از اين لذت مي برند ، اما زماني كه لحظه ي عمل سكس مي آيد ناگهان احساس مي كنند كه علاقمند نيستند . آنها حتي احساس مي كنند كه ناتوان شده اند . زماني كه در موردش فكر مي كنند انرژي حياتي بسياري احساس مي كنند . زماني كه مي خواهند وارد عمل واقعي شوند ، احساس مي كنند كه انرژي اي ندارند حتي ميلي هم ندارند .

آنها احساس مي كنند كه بدنشان مرده است .
چه اتفاقي برايشان مي افتد ؟ حتي عمل سكس نيز فكري مي شود . آنها فقط مي توانند درباره اش فكر كنند ؛ آنها نمي توانند آن را انجام دهند زيرا انجام دادن آن باعث مي شود كه كل وجودشان درگير شود . و هر جا كه درگيري از كل وجود داشته باشد ، سر ناراحت مي شود زيرا آنگاه ديگر نمي تواند استاد باشد ؛ ديگر نمي تواند در كنترل باشد .

تانترا از عمل سكس استفاده مي كند تا تو را كامل سازد ، اما آنگاه تو بايد بسيار مراقبه وار درون آن حركت كني ، مطالعه در مورد سكس ، تمام آن جوامع به تو مي گويند : كليسا ، مذهبت ، معلمان . همه چيز را فراموش كن و با تماميت وجودت درگير آن شو . كنترل را فراموش كن ! كنترل ، مانع است . بلكه ، توسط آن تسخير شو ؛ كنترلش نكن . چنان در آن حركت كن گويي كه ديوانه شده اي . وضعيت بي ذهني ، ديوانگي به نظر مي رسد . بدن شو ، حيوان شو ، زيرا حيوان كامل است . و بهمان اندازه انسان مدرن نيز هست ، به نظر مي رسد كه فقط سكس آسانترين امكان براي كامل ساختن توست زيرا سكس عميقترين مركز بيولوژي درون توست . تو از آن متولد شده اي . هر سلول بدنت سلول سكس است ؛ كل بدنت تجلي انرژي سكس است .

سوتراي نخست مي گويد : « در آغاز پيوند جنسي توجهت را بر آتش آغازين نگه دار ، و به طور مداوم ، از خاكستر در انتها اجتناب كن . »

و اين همه چيز را متفاوت مي سازد . براي تو ، عمل سكس يك رهاسازي است . پس زماني كه واردش مي شوي عجله داري.
تو فقط مي خواهي رها شوي . انرژي لبريز شده رها خواهد شد ؛ احساس آسودگي خواهي كرد . اين آسودگي فقط نوعي ضعف و بي بنيه گي است . انرژي لبريز شده تنش ايجاد مي كند ، شور و برانگيختگي ايجاد مي كند . تو احساس مي كني كه چيزي بايد انجام شود . زماني كه انرژي رها مي شود ، احساس ضعف مي كني . تو اين ضعف را به حساب آسودگي و آرامش مي گذاري . زيرا شور و برانگيختگي و هيجان ديگر وجود ندارد ، انرژي لبريز شده ديگر وجود ندارد ، مي تواني استراحت كني . اما اين استراحت يك استراحت منفي است . اگر تو فقط با دور ريختن انرژي مي تواني به آسايش برسي ، آن هزينه ي زيادي در بر دارد . و اين آسودگي فقط مي تواند فيزيكي باشد . آن نمي تواند عميقتر رود و نمي تواند روحاني شود .

سوتراي نخست مي گويد شتاب نكن و اشتياق به انتها رسيدن را نداشته باش : در آغاز باقي بمان . در عمل سكس دو بخش وجود دارد - - آغاز و انتها . در آغاز باقي بمان . بخش اول آسوده و آرام و گرم است . اما براي رسيدن به انتها شتاب نكن . انتها را را كاملاً فراموش كن .
« در آغاز پيوند جنسي توجهت را بر آتش آغازين نگه دار . »

زماني كه لبريز هستي ، به رها شدن فكر نكن : با اين انرژي لبريز شده باقي بمان . به جستجوي انزال نباش : آن را كاملاً فراموش كن . كاملاً در اين گرماي آغازين باش . با معشوق يا عاشقت چنان باقي بمان كه گويي يكي شده ايد . يك دايره ايجاد كن .

سه امكان وجود دارد . ملاقات دو عاشق مي تواند سه شكل ايجاد كند - - شكلهاي هندسي . تو شايد درباره اش خوانده باشي يا حتي در تصاوير كيمياگري قديم آن را ديده باشي كه يك مرد و زن برهنه در درون سه شكل هندسي قرار گرفته اند .

شكل اول مربع است ، شكل بعدي مثلث است و شكل سوم يك دايره است .
اين يكي از قديمي ترين تحليل هاي كيمياگري و تانتريك از عمل سكس است . معمولاً ، وقتي در عمل سكس هستي ، چهار نفر وجود دارند ، نه دو ، و اين يك مربع است : چهار گوشه وجود دارد زيرا تو خودت به دو بخش تقسيم شده اي - - يكي بخش تفكر و ديگري بخش احساس . شريك تو نيز به دو بخش تقسيم شده است ؛ شما چهار نفر هستيد . در آنجا دو نفر با هم ملاقات نمي كنند ، چهار نفر ملاقات مي كنند . آن يك جمعيت است ، و آنجا نمي تواند ملاقات عميقي صورت بگيرد . آن همچون ملاقات به نظر مي رسد ، اما نيست . صميميتي نمي تواند وجود داشته باشد زيرا بخش عميق تر تو پنهان است و بخش عميق تر شريكت نيز پنهان است . و فقط دو سر با هم ملاقات مي كنند ، فقط دو فرايند تفكر با هم ملاقات مي كنند - - نه دو فرايند احساس . آنها پنهان هستند .

نوع دوم ملاقات مي تواند شبيه يك دايره باشد . دو نفر هستي - - دو زاويه ي ستون . براي يك لحظه ناگهان يكي مي شوي ، مانند زاويه ي سوم مثلث . براي يك لحظه ناگهان دوگانگي تو گم مي شود و تو يكي مي شوي . اين بهتر از ملاقات مربع است . حداقل براي يك لحظه ي كوتاه يگانگي وجود دارد . آن يگانگي به تو سلامت و سر زندگي مي دهد . تو احساس زنده بودن و دوباره جوان شدن مي كني .

اما سومي بهترين است و سومي ملاقات تانتريك است : تو يك دايره مي شوي . زاويه اي وجود ندارد ، و ملاقات براي يك لحظه نيست . ملاقات در واقع غير دنيوي است ؛ زمان در آن وجود ندارد . و اين فقط زماني مي تواند اتفاق افتد كه تو در پي انزال نباشي . اگر تو در پي انزال باشي ، آنگاه آن يك ملاقات مثلث خواهد شد - - زيرا در لحظه ي انزال مسير تماس از دست مي رود .

در آغاز باقي بمان ؛ به سمت انتها حركت نكن . چگونه در آغاز باقي بماني ؟ بسيار چيزها بايد به خاطر سپرده شوند . نخست ، عمل سكس را همچون شيوه اي كه معلوم نيست به كجا مي رود به كار نبر . آن را همچون وسيله به كار نبر : آن خودش غايت است . پاياني در آن نيست ؛ آن يك وسيله نيست . دوم ، به آينده فكر نكن ؛ در حال بمان . و اگر نتواني در آغاز عمل سكس در حال باقي بماني ، آنگاه تو هرگز نمي تواني در حال باقي بماني - - زيرا همين طبيعت عمل به گونه اي است كه تو را به لحظه ي حال پرتاب مي كند .

در حال باقي بمان . از ملاقات دو بدن لذت ببر ، دو روح ، و يكي شدن با يكديگر ، حل شدن در يكديگر . فراموش كن كه داري به جايي مي روي . در لحظه اي كه به اينك اينجا مي رود باقي بمان ، و حل شو . ملايمت ، عشق ، بايد براي دو شخص وضعيتي را بيافريند تا در يكديگر حل شوند . به همين دليل است كه اگر عشقي نباشد ، عمل سكس يك عمل شتابزده و عجولانه است . تو از ديگري استفاده مي كني ؛ ديگري فقط يك وسيله است . و ديگري نيز از تو استفاده مي كند . شما از همديگر بهره برداري مي كنيد ، نه يكي شدن با همديگر . با عشق مي توانيد يكي شويد . اين يكي شدن در آغاز ، بسياري بصيرت هاي نو خواهد داد .

اگر براي تمام كردن عمل شتاب نكني ، عمل ، گام به گام ، كمتر و كمتر سكسي مي شود و بيشتر و بيشتر روحاني مي شود .

اعضاي سكس نيز در همديگر حل مي شوند . يك صميميت و مشاركت عميق و ساكت بين دو انرژي بدن اتفاق مي افتد ، و آنگاه مي توانيد ساعتها با هم باقي بمانيد. اين با هم بودن با گذر زمان عميقتر و عميقتر مي شود . اما فكر نكن . با آن لحظه ي حل شدن عميق باقي بمان . آن تبديل به وجد مي شود ، سامادهي ، آگاهي كيهاني . و اگر بتواني اين را بشناسي ، اگر بتواني اين را حس و درك كني ، ذهن سكسي تو غير سكسي خواهد شد . يك براهماچاريا بسيار عميق ، تجرد ، مي تواند كسب شود . تجرد از طريق آن مي تواند به دست آيد .

اين متناقض به نظر مي رسد زيرا هميشه فكر كرده ايم كه در دوره اي كه فرد در تجرد است بايد به جنس مخالف نگاه نكند ، نبايد با جنس مخالف ديدار كند . بايد اجتناب كند ، فرار كند . آنگاه يك تجرد بسيار اشتباه اتفاق مي افتد : ذهن در مورد جنس مخالف فكر مي كند . و بيشتر از ديگري فرار كني ، بيشتر به او فكر مي كني ، زيرا اين يك نياز پايه و عميق است .

تانترا مي گويد سعي نكن كه فرار كني ؛ هيچ امكان فراري وجود ندارد . بلكه ، خود طبيعت را براي ورا رفتن به كار بر . نجنگ : طبيعت را منظم به كار گير تا به وراي آن بروي . اگر اين مشاركت با معشوقت يا عاشقت بي هيچ انتهايي در ذهن امتداد يابد ، آنگاه تو مي تواني صرفاً در آغاز باقي بماني . شور و برانگيختگي ، انرژي است. تو مي تواني آن را از دست بدهي ؛ تو مي تواني به اوج برسي . آنگاه انرژي از دست مي رود و افسردگي خواهد آمد ، ضعف خواهد آمد . شايد آن را همچون آسودگي و آرامش به كار بري اما آن منفي است .

تانترا به تو بعدي از آسودگي والا را مي دهد كه مثبت است .

هر دو شريك با حل شدن در يكديگر انرژي حياتي به هم مي دهند . آنها يك دايره مي شوند ، و انرژي آنها حركت درون دايره را آغاز مي كند . آنها به همديگر زندگي مي دهند ، زندگي تازه . هيچ انرژي اي از دست نمي رود . بلكه ، انرژي بيشتري كسب مي شود زيرا از طريق تماس با جنس مخالف تك تك سلول هايت برانگيخته مي شوند . و اگر بتواني در آن شور و برانگيختگي حل شوي ، بدون رسيدن به اوج ، اگر بتواني در آغاز باقي بماني بدون داغ شدن ، صرفاً گرم و ملايم باقي ماندن ، آنگاه آن دو گرمي وملايمت ديدار خواهند كرد و تو مي تواني عمل را براي مدت طولاني امتداد بخشي . بدون هيچ انزالي ، بدون هيچ پرتاب انرژي به بيرون ، آن يك مديتيشن مي شود ، و از طريق آن تو كامل مي شوي . از طريق آن شخصيت شكاف خورده ات ديگر شكاف خورده نيست : آن متصل شده است .

تمام روان نژندي ها از دو شخصيتي بودن است . اگر تو دوباره متصل شوي ، دوباره كودك مي شوي - - معصوم . و وقتي اين معصوميت را شناختي مي تواني در جامعه به گونه اي رفتار كني كه لازم است . اما حالا اين رفتار فقط يك نمايش است ، يك فعاليت . تو در آن درگير نشده اي . آن يك الزام است ، پس انجامش مي دهي . اما تو در آن نيستي ؛ تو فقط بازيگري مي كني . تو مجبوري چهره هاي غير واقعي را به كار بري زيرا تو در يك جهان غير واقعي زندگي مي كني ؛ وگرنه جهان تو را خرد خواهد كرد و تو را خواهد كشت . ما چهره هاي واقعي بسياري را كشته ايم . ما مسيح را مصلوب كرديم زيرا او همچون يك انسان واقعي رفتار كردن را آغازيده بود . جامعه ي غير واقعي آن را تحمل نخواهد كرد . ما سقراط را مسموم كرديك زيرا او شروع كرده بود به رفتار كردن همچون يك انسان واقعي . همانطور كه جامعه مي خواهد رفتار كن ؛ و مشكلي براي خودت و ديگران ايجاد نكن . اما زماني كه تو وجود واقعي ات را شناختي و تماميت ات را شناختي ، جامعه ي غير واقعي نمي تواند تو را عصبي كند ؛ نمي تواند تو را ديوانه سازد .

« در آغاز پيوند جنسي توجهت را بر آتش آغازين حفظ كن ، و به طور مداوم ، از خاكستر انتهايي اجتناب كن »

اگر انزال آنجا باشد ، انرژي تلف مي شود . آنگاه ديگر آتشي وجود نخواهد داشت . تو به سادگي انرژي ات را دور ريخته اي بدون اين كه چيزي به دست آوري . پايان سوتراي اول


سوتراي دوم :

« در هنگامي كه در آغوش همديگر هستيد احساستان همچون برگ درختان مي لرزد ، وارد اين لرزش شويد . »

زماني كه در آغوش هم هستيد ، در صميميتي عميق با عاشق يا معشوق ، احساست همچون برگ درخت مي لرزد ، وارد اين لرزش شو . ما حتي هراسان مي شويم : در زمان عشق ورزي تو به بدنت اجازه نمي دهي كه زياد حركت داشته باشد ، اگر بدن شما اجازه ي حركت بيشتري در عمل را سكس را داشته باشد انرژي سكس در تمام بدنتان پخش مي شود . زماني كه آن در مركز سكس متمركز است مي تواني كنترلش كني . ذهن مي تواند در كنترل بماند . وقتي در تمام بدنت پخش مي شود ، نمي تواني كنترلش كني . ممكن است شروع به لرزش كني ، ممكن است شروع به جيغ زدن كني ، و زماني كه بدن آن فراز را تجربه كرد ديگر قادر به كنترل آن نخواهي بود .

ما مانع حركت مي شويم . مخصوصاً ، در تمام دنيا ، ما تمام حركت ها را سركوب كرده ايم ، تمام لرزشها و تكانهاي زنان را سركوب كرده ايم . آنها همچون بدنهاي مرده ثابت باقي مي مانند . و تو كاري با آنها انجام مي دهي ، آنها كاري با تو ندارند .

آنها فقط شريكاني منفعل هستند . چرا اين اتفاق افتاده است ؟ چرا در تمام دنيا مردان زنان را به چنين شيوه اي مجبور كرده اند ؟ ترسي وجود دارد - - زيرا يكبار كه بدن زن تسخير شد ، براي مرد خيلي سخت است كه بتواند او را خشنود كند : زيرا يك زن مي تواند ارگاسم هاي زنجيره اي داشته باشد ؛ يك مرد نمي تواند . يك مرد فقط مي تواند يك ارگاسم داشته باشد ؛ يك زن مي تواند ارگاسم هاي زنجيره اي داشته باشد . هر زن در يك زنجيره مي تواند حداقل سه ارگاسم داشته باشد ، اما مرد فقط يكي مي تواند داشته باشد . و با ارگاسم مرد ، زن تازه براي ارگاسم هاي بعدي برانگيخته شده است . پس آن سخت است . پس چگونه آن را اداره كنيم ؟

او فوراً به مرد ديگري نياز دارد ، و سكس گروهي يك تابو است . در تمام جهان ما جوامع تك همسري را ايجاد كرده ايم . ما اين حس را القا مي كنيم كه تحت فشار قرار دادن زن بهتر است . بنابراين ، در واقعيت هشتاد تا نود درصد زنان نمي دانند كه ارگاسم چيست . آنها مي توانند به كودك تولد ببخشند ؛ اين چيز ديگري است . آنها مي توانند مرد را خشنود كنند ، اين نيز چيز ديگري است . اما آنها خودشان هرگز خشنود نمي شوند . بنابراين اگر چنين تلخي و تندي در زنان تمام دنيا مي بيني - - غمگيني ، تلخي ، نا اميدي - - طبيعي است . نياز اوليه آنها برآورده نشده است .
لرزش و تكان خوردن شگفت انگيز است زيرا زماني كه در عمل سكس مي لرزي ، انرژي در سراسر بدن جاري مي شود ، انرژي تمام بدن را وادار به جنبش و لرزش مي كند . هر سلول بدن درگير آن مي شود . تمام سلولها زنده مي شوند زيرا تمام سلولها سلول سكس هستند .

زماني كه تو متولد شدي ، دو سلول سكس مخلوط شدند و وجود تو خلق شد ، بدنت خلق شد ، آن دو سلول سكس در همه جاي بدن تو هستند . آنها تكثير شده اند و تكثير شده اند و تكثير شده اند ، اما واحد اصلي تو سلول سكس باقي مي ماند . زماني كه تمام بدنت را تكان مي دهي ، آن فقط ديدار تو و معشوقت نيست . درون بدنت نيز ، هر سلول با سلول متضاد ديدار مي كند . اين لرزش نشانگر آن است . آن حيواني به نظر خواهد رسيد ، اما انسان يك حيوان است و چيز غلطي در آن وجود ندارد .

سوتراي دوم مي گويد : « در هنگامي كه در آغوش همديگر هستيد احساستان همچون برگ درختان مي لرزد ... » باد شديدي مي وزد و يك درخت تكان مي خورد . حتي ريشه ها نيز تكان مي خورند ، تمام برگها تكان مي خورند . فقط همچون يك درخت باش . باد شديدي مي وزد ، و سكس باد شديدي است - - انرژي شديدي در ميانت مي وزد . تكان بخور ! بلرز ! بگذار تمام سلولهاي بدنت برقصند ، و اين بايد براي هر دو باشد . معشوق نيز بايد برقصد ، تمام سلولها مي لرزند . فقط پس از آن است كه مي توانيد با هم ديدار كنيد ، و آنگاه آن ديدار فكري نيست . آن ديدار بين دو انرژي است .

وارد اين تكان خوردن شو ، و زماني كه تكان مي خوري ، دور باقي نمان . تماشاگر نباش ، زيرا ذهن تماشاگر است . دور نايست ! لرزش باش ، لرزش شو . همه چيز را فراموش كن و لرزش شو . بدنت نيست كه مي لرزد : تو هستي ، تمام وجودت . تو خودت يك لرزش مي شوي . آنگاه آنجا دو بدن وجود ندارند ، دو ذهن . در آغاز ، دو انرژي لرزان وجود دارد ، و در پايان فقط يك دايره - - نه دو .

در اين دايره چه اتفاقي مي افتد ؟ يك ، تو بخشي از نيروي هستي مي شوي - - نه يك ذهن اجتماعي ، بلكه يك نيروي وجودي . تو بخشي از كل كيهان مي شوي . در آن لرزش تو بخشي از كل كيهاني خواهي شد . آن لحظه از آفرينش بزرگ است . شما در بدنهاي منجمد حل مي شويد . شما مايع مي شويد - - در همديگر جاري مي شويد . ذهن گم مي شود ، تقسيم گم مي شود . شما يكي مي شويد .
اين آدوايتا است ، اين نادوگانگي است . و اگر تو نتواني اين نادوگانگي را احساس كني ، آنگاه تمام فلسفه هاي نادوگانگي بي فايده مي شوند . آنها صرفاً واژه هستند . زماني كه اين لحظه ي نادوگانگي هستي را شناختي ، فقط آنگاه است كه مي تواني اپانيشاد را درك كني . فقط آنگاه مي تواني عرفا را درك كني - - درباره ي چه حرف مي زنند زماني كه از يگانگي كيهاني مي گويند ، يك كل ، تماميت . آنگاه تو ديگر از جهان جدا نيستي ، با آن بيگانه نيستي . آنگاه هستي خانه ي تو مي شود . و با آن احساس كه « حالا من در خانه ام در هستي هستم » تمام نگراني ها برطرف مي شوند . آنگاه ديگر اضطراب و ستيز و كشمكش وجود ندارد . اين همان چيزي است كه لائوتزو تائو مي نامد ، شانكارا آدوايتا مي نامد . تو مي تواني واژه ي خودت را براي آن انتخاب كني ، اما از طريق عشق عميق در آغوش گرفتن ، احساس كردن آن آسان است . اما زنده باش ، تكان بخور ، بلرز ، و خود لرزش شو .
پايان سوتراي دوم .




مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعبه 2 روانشناسی و... و آدرس sina95.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 703
بازدید دیروز : 733
بازدید هفته : 1704
بازدید ماه : 4278
بازدید کل : 1239101
تعداد مطالب : 2955
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1



RSS

Powered By
loxblog.Com