بررسي نشانه هاى ظهور (بخش اول)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 26 / 10 / 1393
بازدید : 466
نویسنده : sharef zadeh

 (بسم الله الرحمن الرحیم)

اعتقاد به آمدن مصلح كل در آخر الزمان، ريشه در دل تاريخ دارد و مخصوص به اسلام و تشيّع نيست. كم وبيش، همه اديان الهى، صرف نظر از نوع جهان بيني و اختلافاتي كه در ويژگيهاي منجي موعود دارند، نويد آمدن وي را داده اند و براي او، نشانه هايي ياد كرده اند.
كلّيت اين مسأله، آن قدر روشن است كه آيينهاي قديمى: برهمائى، بودايي و... انتظار ظهور منجي دارند ونشانه هايي را بر نزديك بودن ظهور وى، در كتابهاي خويش بيان كرده اند. با اين حال، هيچ كدام از اين آيينها و مسلكها، تصوير روشني از چگونگي قيام و آثار و نشانه هاي نزديك شدن ظهور، ارائه نداده اند.(1).

 

 

در اسلام، ظهور مصلح بزرگ، در آخرالزمان و در شرايطي كه بشر در آتش ظلم و فساد مي سوزد، امري مسلّم و اعتقاد به آن، از ضروريّات دين، به شمار مي رود.
در اسلام، بويژه تشيع، برخلاف اديان و مذاهب ديگر، از ظهور مهدي موعود(ع) تفسير روشني ارائه شده و چگونگي قيام و رخدادهايي كه به عنوان نشانه نزديكي ظهور رخ خواهد داد. به شرح بيان شده است.
اكنون اين پرسشها مطرح است:.
آيا براي پيدايش اين انقلاب بزرگ، كه همه جهان را فرا مي گيرد، نشانه اي وجود دارد.
مردم از كجا و چگونه مهدي موعود را بشناسند و بر چه اساس و با چه وسيله اي مدعيان دروغين را از مهدي حقيقي بازشناسند چه بسا افرادي به انگيزه هاي مادي و دست يافتن به حكومت و قدرت، به دروغ به چنين ادعايي دست زنند، چنانكه در طول دوره هزار و چند صدساله غيبت، بارها چنين مدعياني پيدا شده اند.
از اين گذشته مردمي كه بي صبرانه در انتظار ظهور قائم(عج) و نجات بشر از ظلم و ستم، به سر مي برند، وظيفه دارند خود را براي ياري آن حضرت، آماده سازند، از كجا بفهمند كه زمان موعود نزديك شده و هنگام ظهور فرا رسيده است.
آيا اين انقلاب بزرگ، ناگهاني و بدون مقدمه خواهد بود، يا با حوادث و جريانهايى، كم كم زمينه آن فراهم مي گردد، براي آن كه مسلمانان پاسخ روشني از اين پرسشها داشته باشند و مهدي موعود را به درستي بشناسند، لازم بود: خصوصيات وى، بستر زماني ظهور، چگونگي قيام، مخالفان، ياران، رخدادهايي كه پيش و يا در آستانه ظهور رخ مي دهد، ميزان ارتباط آنها، موضع گيري مردم در برابر آنها و... به درستي روشن گردد، تا مردم با بيداري و هوشياري كامل، منتظر قيام مهدى(ع) بمانند و ياران و دشمنان وي را به خوبي بشناسند و فريب مدعيان دروغين را نخورند(2).
براين اساس، ما در اين نوشتار نگاهي داريم به نشانه هاي ظهور مهدى(ع) و بررسي ميزان اعتبار و چگونگي تحقق آنها، ولي پيش از آن، يادآوري چند نكته را لازم مي دانيم:.

1. منظور از نشانه هاي ظهور

آن دسته از رخدادها، كه براساس پيش بيني معصومان(ع) پيش و يا در آستانه ظهور حضرت مهدى(ع)، پديد خواهند آمد، نشانه هاي ظهورند. تحقق هر يك از اين نشانه ها، نويدي از نزديك تر شدن ظهور قائم(ع) است، به گونه اي كه با تحقق مجموعه رخدادهاي پيشگويي شده و به دنبال آخرين نشانه ظهور، حضرت مهدى(ع) قيام خواهد كرد.
پس پديدار شدن يك و يا چند نشانه از مجموعه نشانه هاي ظهور، چيزي جز نزديك تر شدن زمان ظهور را نمي رساند. البته بسياري از حوادث و تحولاتي را كه امامان(ع) وقوع آنها را در دوران غيبت كبري پيش بيني كرده اند، يا شماري از آنها را به عنوان نشانه ظهور معرفي كرده اند، به وقوع پيوسته اند.
مثلاً، در روايات، از اختلاف در ميان امت اسلام‏(3)، انحراف بني عباس و از هم گسستن حكومت آنان‏(4)، جنگهاي صليبى‏(5)، فتح قسطنطنيه به دست مسلمانان‏(6)، درآمدن پرچمهاي سياه از ناحيه خراسان‏(7)، خروج مغربي در مصر و تشكيل دولت فاطميان‏(8)، وارد شدن تركها در منطقه جزيره، واقع در بين النهرين و عراق امروزى‏(9)، وارد شدن روميان در منطقه رمله و شام‏(10)، رها شدن كشورهاي عرب از قيد استعمار(11)، بالا آمدن آب دجله و سرازير شدن آن به كوچه هاي كوفه‏(12)، بسته شدن پل بر روي دجله، بين بغداد و كرخ‏(13)، اختلاف بين شرق و غرب و جنگ و خون ريزي فراوان‏(14) بين آنان و...(15) خبر داده شده كه ظاهراً همه، يا بسياري از آنها تا به كنون، رخ داده اند. امّا بايد توجه داشت كه:.
اوّلاً معلوم نيست كه مراد از اين حوادث، همان حوادثي باشد كه در روايات آمده است.
ثانياً، پيش بيني چنين امورى، به معناي آن نيست كه اينها نشانه حتمي ظهورند، بلكه همه و يا بسياري از آنها، صرفاً، رخدادهايي هستند كه امامان(ع) از وقوع آنها در آينده خبر داده اند.
ثالثاً، بر فرض، در روايات از برخي از اينها به عنوان نشانه ظهور ياد شده باشد، از كجا معلوم كه منظور ظهور حضرت مهدى(ع) باشد.

2. منظور از قائم

پيش گوييهاي معصومان(ع) در مورد رخدادهاي دوران حكومتهاي بني اميّه و بني عباس و چگونگي فروپاشي آنها و حركتهايي كه عليه آنها شكل مي گيرد و... گرچه، گاه به عنوان نشانه هاي ظهور بيان شده، ولي الزاماً منظور از ظهور، ظهور حضرت مهدى(ع) نيست، بلكه نشانه ظهور فرج و گشايش در كار شيعه و زندگي آنان است، چنانكه تعبير (قائم) در همه جا، به معناي قيام حضرت مهدى(ع) نيست، بلكه در شرايط اختناق و ديكتاتوري خشن بني اميه و بني عباس و چيرگي افرادي كه از سر عناد با اولاد پيامبر(ص)، از هيچ شكنجه اي كوتاهي نمي كردند، مجالي براي ائمه(ع) و شيعيان آنان نبود كه به وظايف خويش، در جهت احياي اسلام و مسلمانان اقدام كنند. در اين شرايط، ايجاد رخنه و اختلاف بين آنان و شكل گيري حركتها عليه آنها و در نتيجه ضعف، يا فروپاشي آنان، به منزله گشايشي بود كه براي شيعيان پيش مي آمد، تا براي مدتى، گرچه اندك آسوده شوند و از فشارها و زندانها و تعقيبها در امان بمانند. امامان(ع) نيز، اين فرصت را مي يافتند، تا به سازماندهي شيعيان و احياي فرهنگ و ميراث اهل بيت بپردازند.
يادآورى: در دوران سياه حاكميت بني اميه و بني عباس، دهها قيام و انقلاب كوچك و بزرگ توسط شيعيان و طرفداران اهل بيت وبيشتر علويان، عليه آنان، به وقوع پيوست كه برخي از آنها، همچون قيام زيد بن علي به گونه اي مورد تأييد امامان(ع) واقع شد.
از روايات استفاده مي شود كه تعبير (قائمنا) بر برخي از اين قيامها و يا حركتهايي كه خود ائمه(ع) زمينه آن را فراهم مي ساخته اند، اطلاق شده است و از پيش گويي اين گونه حوادث، به عنوان (علامات فرج) ياد شده است‏(16).
بر اين اساس، منظور از (قائم) در بسياري از اين روايات، ظاهراً، مهدي موعود(ع) نيست، بلكه مراد قيام كننده بحق است.
ثقة الاسلام كليني در كافى، بابي را گشوده با اين عنوان: (في انّ الائمّة(ع) كلهم قائمون بأمر اللّه)(17) كه بيانگر آن است كه لفظ (قائم) مخصوص و منحصر به امام زمان(ع) نيست.
امام صادق(ع) در تفسير آيه (يوم ندعوا كل اناس بامامهم)(18)، مي فرمايد:.
(امامهم الذي بين اظهرهم و هو قائم اهل زمانه‏(19).
پيشواي آنان كه در پيشاپيش آنان حركت مي كند، و او قيام كننده اهل زمان خود است.
يا مي فرمايد:.
(كلّنا قائم بأمر الله واحد بعد واحد، حتي يجيئي صاحب السيف، فاذا جاء صاحب السيف جاء بأمر غير الذي كان.(20).
همه ما، يكي پس از ديگري قيام كننده به حكم خداييم، تا وقتي كه صاحب شمشير بيايد. پس آن گاه كه صاحب شمشير آمد، با حكمي غير از آنچه بوده، بيايد.
از تعبيرهاي (هو قائم اهل زمانه)، (كلّنا قائم بأمر الله) و... در اين روايات استفاده مي شود كه لفظ (قائم) لزوماً ويژه حضرت مهدى(ع) نيست و شامل هر قيام كننده اي مي شود؛ هر كس كه انقلاب كند و مردم را به قيام عليه ظلم و بيداد فرا خواند (قائم) است‏(21).
از برخي روايات نيز استفاده مي شود كه بسياري از امامان(ع) خود در صدد قيام بوده اند و به تدارك مقدمات حركت و تهيه لوازم آن مي پرداخته اند.
امام صادق(ع) به مؤمن طاق مي فرمايد:.
(فو اللّه لقد قرب هذا الأمر ثلاث مرّات، فأذعتموه، فأخّره اللّه‏(22).).
به خدا سوگند! اين امر (قيام) سه مرتبه نزديك بود آغاز گردد و شما آن را تباه ساختيد. پس خداوند آن را به تأخير انداخت.
ظاهراً منظور از جمله (هذا الأمر) قيام عليه حاكمان بني اميه و يا بني عباس است كه شرايط آن فراهم مي شد، ولي سستي اصحاب و عدم رازداري آنان و يا بروز مشكلات ديگر، سبب به تأخير افتادن آن شد.
يا اميرالمؤمنين(ع) در خطبه اي حوادث و وقايع دوران بني اميه و بني عباس را بر شمرد و ياران خويش را از چيزهايي كه پس از وى، تا هنگام ظهور قائم(ع) واقع مي شوند، با خبر ساخت و آن گاه فرمود:.
(اذا قام القائم بخراسان وغلب علي أرض كوفان (كرمان) والملتان و جاز جزيرة بني كاوان، و قام منّا قائم بجيلان وأجابته الآبُر والديلم... ثم يقوم القائم المأمول...(23).
هنگامي كه قائم در خراسان قيام كند و بر سر زمين كوفه يا كرمان و ملتان‏(24) چيره شود و از منطقه جزيره بني كاوان‏(25) نيز بگذرد و قيام كننده اي از ما در سرزمين گيلان قيام كند و ساكنان سرزمينهاي (آبُر)(26) و (ديلم) دعوت وي را اجابت كنند... آن گاه قائم مورد اميد و انتظار ما قيام خواهد كرد.
در اين حديث، چند بار كلمه (قائم) به كار رفته و روشن است كه منظور از (قائم بخراسان) و (قائم بجيلان) مهدي موعود نيست، چه آن كه برابر اين روايت، پس از قيام اينها، قائم اصلى، حضرت مهدى(ع) ظهور مي كند.
جالب اين جاست كه از قيام كننده در منطقه گيلان، كه احتمال مي رود اشاره به حركتهاي علويان و شيعيان در آن منطقه باشد، به عنوان: (قام منا قائم) ياد شده است.
براين اساس، گروهي از عالمان شيعه، احتمال داده اند: چنگيزخان مغول كه از منطقه خراسان بزرگ خروج كرد و بخشهاي زيادي از سرزمينهاي تحت سيطره خوارزمشاهيان و بني عباس را به تصرف خويش درآورد(27) و نيز نواده وى، هلاكوخان، كه در سال 656. ه.ق. بر مركز خلافت عباسيان هجوم برد و خليفه عباسي مستعصم را كشت، در بغداد قتل عام كرد و خلافت عباسيان را براي هميشه برانداخت‏(28)، همان فردي است كه در روايت از قيام وي در خراسان خبر داده شده.
يا شاه اسماعيل صفوي را، كه بنيانگذار سلسله صفويه است و در سال 908ه.ق. حكومت را به دست گرفت و به ترويج مذهب شيعه پرداخت (قائم بجيلان) دانسته اند(29).
به باور اينان، از آن جهت كه شاه صفوي در آن شرايط سختِ حاكميت حاكمان متعصب سني مذهب و در روزگار غربت تشيع، به حمايت از مذهب شيعه پرداخت و خود نيز از تبار علويان بود، به عنوان (قائم منا) ذكر شده است.
بنابراين بسياري از حوادث كه در روايات از وقوع آن خبر داده شده، به ويژه رخدادهاي دوران بني اميه و بني عباس، در حقيقت نشانه هاي (فرج) در كار شيعيان و قيام امامان(ع) و يا سرداران علوي و... است، نه ظهور حضرت مهدى(ع).

3. نشانه هاي برپايي قيامت

در منابع روايى، از برخي از نشانه هاي ظهور، به عنوانِ نشانه هاي برپايي قيامت و (اشراط السّاعة) ياد شده است: خروج دجال، آشكار شدن خورشيد در ناحيه مغرب، نزول عيسى(ع) از آسمان و....
اين، در روايات اهل سنت، بيشتر به چشم مي خورد(30).
به نظر مي رسد رواياتي كه نشانه هاي ظهور را و رواياتي كه نشانه هاي برپايي قيامت را برمي شمارند، در هم آميخته شده باشند و در برخي مواردجا به جايي پيش آمده باشد.
پيامبر(ص) مي فرمايد:.
(عشر قبل الساعة لابد فيها، السفيانى، والدجال والدخان والدابة، وخروج القائم وطلوع الشمس من مغربها، ونزول عيسى(ع) و خسف بالمشرق و خسف بجزيرة العرب ونار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الي المحشر(31).).
ده چيز، پيش از برپايي قيامت، بناگزير رخ خواهد داد: خروج سفياني و دجال، پيدا شدن دود و چهارپا، خروج قائم، طلوع خورشيد از مغرب و فرود آمدن حضرت عيسى(ع) از آسمان و فرو رفتن (در زمين) در ناحيه مشرق و فرو رفتن در منطقه جزيرةالعرب و آتشي كه از انتهاي عدن بر مي خيزد و مردمان را به سوي صحراي محشر مي كشاند.
برابر اين حديث، خروج سفياني و دجال و طلوع خورشيد از مغرب و فرود آمدن مسيح(ع) از آسمان و... از نشانه هاي قيامت است و حال آن كه در روايات ديگر، آنها به روشني از نشانه هاي ظهور معرفي شده اند. البته نشانه هايى، همچون خروج دجال و سفيانى، بيشتر در منابع عامه به عنوان علامت قيامت و در منابع شيعه، به عنوان علامت ظهور قائم آمده است.
روشن است كه مشروط كردن بر پايي قيامت به پديدار شدن اين حوادث و قراردادن نشانه ظهور از نشانه هاي برپايي قيامت، به مقصود ما ضرري نمي زند؛ زيرا همه اين رخدادها، كه از وقوع آنها خبر داده شده، چه به عنوان نشانه هاي ظهور و چه به عنوان نشانه هاي قيامت، پيش از برپايي قيامت، هر چند با فاصله زياد، واقع خواهند شد. با اين حساب، آنچه در طول دوره غيبت كبرى، واقع شود، به طور طبيعى، پيش از برپايي قيامت،واقع شده و در نتيجه، از نشانه هاي قيامت است‏(32).
براين اساس، همه نشانه هاي ظهور، به گونه اى، نشانه هاي قيامت هم هستند، ولي همه نشانه هاي قيامت نشانه هاي ظهور نمي توانند باشند؛ زيرا ممكن است، برخي از آنها پس از ظهور حضرت مهدى(ع) واقع شوند.
برخي براي بازشناسي نشانه هاي ظهور از نشانه هاي قيامت، با استناد به اين كه دوره غيبت، روزگارِ سختي و محنت است و پس از ظهور، برابر روايات قطعى، جهان پر از عدل و داد مي شود و دوران رفاه و امنيت و عدالت فرا مي رسد و تا بر پايي قيامت، ادامه مي يابد، قاعده ايي بيان كرده اند:.
(قاعده كلي آن است كه حوادث مربوط به دوران فتنه و انحراف ناشي از امتحان الهي و خالص ساختن مردم و پيامدهاي آن، مقدم بر ظهور است. بر اين اساس، هر روايتي كه نشاندهنده روزگار خوبي و عدالت و تأمين رفاه و آسايش باشد، مربوط به دوران پس از ظهور و نشانه برپايي قيامت است و از نشانه هاي نزديك شدن ظهور قائم(ع)، نمي تواند باشد(33).).
از اين روي برابر اين قاعده، بسياري از رخدادها و نشانه ها كه در منابع روايى، بويژه منابع روايي اهل سنت و در كتابهاي (ملاحم و فتن)، تحت عنوان: (اشراط الساعة) بيان شده‏(34) و حاكي از وقوع جنگها، آشفتگيها، نابسامانيها و در هم ريخته شدنهاست، مي بايد پيش از ظهور مهدى(ع) واقع شوند: زيرا آنها پيش از اين كه علامت قيامت باشند، علامت ظهورند.

4. احتمال جعل و تحريف

حديثهاي فراواني در مورد نشانه هاي ظهور، در منابع روايي وجود دارد. اسناد اين روايات، بيشتر ضعيف و غيرقابل اعتمادند. از نظر دلالت نيز، هماهنگي و انسجام لازم را ندارند و پاره اي از آنها مصحف و مغلوط هستند.
به نظر مي رسد، اهميت بسيار مسأله مهدويت از يك سو، و علاقه مندي شديد مسلمانان به آگاهي از چگونگي رخدادهاي آينده و پديدار شدن نشانه هاي ظهور مهدى(ع)، از سوي ديگر، سبب شده كه دشمنان و بدخواهان، بويژه حاكمان ستم، وسوسه شوند كه در جهت برآوردن منافع سياسي خويش، تغييرهايي را در روايات به وجود آورند. به ويژه وجود اين واقعيت كه اساساً، افراد عادي و معمولى، در برابر اموري كه دور از حيطه قدرت آنان و به مظاهر غيبي و مربوط به سرنوشت آنان است، هر چند ساختگي و دروغ هم باشند، جرأت و جسارت تفكر و مخالفت با آن را ندارند و جز تسليم در برابر اموري كه به شكلي بر آنان مجهول است، راهي براي خود نمي بينند(35). برخي نيز براي موجه جلوه دادن كار خويش و اين كه فعاليتها و ادعاهاي آنان پيش بيني شده، دست به جعل و تحريف زده اند. مثلاً در تاريخ به افرادي بر مي خوريم كه به همين انگيزه، خود را سفياني معرفي كرده اند، چنانكه علي بن عبدالله بن خالد، در سال 159ه.ق. ادعا كرد كه همان سفياني موعود، اوست‏(36) و در سال 294ه.ق نيز فرد ديگري مدعي شد كه سفياني است‏(37) و هر يك، براي درست جلوه دادن ادعاي خويش، دست به شورشهايي نيز زده اند.
از اين روى، گروهي از اهل نظر، روايات سفياني را كه از نشانه هاي ظهور است، مجعول دست خالدبن يزيد دانسته و گفته اند: چون وى، مي خواست زمينه را براي حكومت فرزندش فراهم كند و حكومت را كه به چنگ مروانيان افتاده بود، دوباره به خاندان معاويه بازگرداند، دست به جعل چنين رواياتي زد.
خالدبن يزيد، از اين كه مي ديد به آساني پيش از وى، خلافت به دست بني مروان افتاده است، سخت آزرده خاطر بود، از اين روي ادعاي سفياني بودن فردي از تيره خويش را راهي به سوي دستيابي مجدد به قدرت و نيز موجب تسلي دل خويش و روحيه دادن به بني سفيان مي دانست.
او، تصور مي كرد كه مردم، چون خروج سفياني را از نشانه هاي ظهور و امري حتمي الوقوع، مي دانند، ناگزير در برابر ادعاي چنين امرى، تسليم مي گردند.
در منابع عامه، روايتي است كه مي گويد:.
(سفيانى، از فرزندان خالدبن يزيد است‏(38).).
به احتمال زياد، اين روايت، توسط خود وي جعل شده، تا مستمسكي براي طرح ادعاي نوه اش، علي بن عبدالله، باشد.
ابوالفرج اصفهانى، تصريح مي كند: خالد بن يزيد، مردي عالم و شاعر بوده و در باره اش گفته شده: (جاعل روايت سفياني است‏(39).).
چنين ادعاهايى، به خوبي نشان مي دهد كه تا چه حد مسأله سوء استفاده از نشانه هاي ظهور و جعل و تحريف آنها، مطرح بوده است.
نمونه ديگر، داستان كشتن، نفس زكيه است. خاندان بني عباس، بويژه منصور و برادرش سفاح، تلاش فراوان كردند تا از وجود محمدبن عبداللّه، معروف به نفس زكيه، بهره برداري سياسي كنند و براي خويش، در ميان مردم موقعيت و قدرتي دست و پا كنند. در نظر منصور و برادرش سفاح، دامن زدن به شايعه مهدويت وى، و برابر كردن نشانه هاي ظهور بر وى، تنها راه غلبه بر بني اميه بود.
ابوالفرج اصفهاني روايتي را به نقل از ابوهريره آورده كه مي گويد:.
(نامش (نام مهدى(ع» محمدبن عبداللّه است و در زبانش كندي و لكنت است‏(40).).
اين روايت، به احتمال زياد بدان خاطر جعل شده كه محمدبن عبداللّه، يا همان نفس زكيه، به كندي و دشواري سخن مي گفته و نمي توانسته همه كلمات را خوب ادا كند.
وجود جمله (اسم ابيه اسم ابى) در برخي از كتابهاي عامه، در ضمن روايت معروف (يملاء الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً(41)، به اين معني كه نام پدر حضرت مهدى(ع)، (عبداللّه) است، به احتمال زياد، از ترفندهاي حاكمان بني عباس باشد كه در راستاي همان هدفهاي سياسي جعل شده است. زيرا نام پدر مهدى(ع) به طور، قطع (حسن) است و در اين، هيچ ابهام و ترديدي نيست. با توجه به اين كه در نقلهاي گوناگون عامه و خاصه، جمله: (واسم ابيه اسم ابى)، در روايت وجود ندارد(42).
اينك، با انبوهي از روايات صحيح و غيرصحيح در زمينه نشانه هاي ظهور، روبه روييم كه دست كم، شماري از آنها از آفت جعل و تحريف مصون نمانده است. متأسفانه در ميان حجم عظيمي از كتابهايي كه در مورد مهدويت و نشانه هاي ظهور تأليف شده اند(43)، كتابهايي وجود دارد كه از سر جهل و دلسوزي و يا به عمد و از روي غرض، به اين امر دامن زده اند. سيد جعفر مرتضي عاملى، برخي از اين كتابها را با نمودن برخي موارد تحريف آشكار در آنها، نشان داده است‏(44).
البته برخي با گردآوري اين روايات خواسته اند،كه اصل اين روايات بمانند ونيز بنمايانند كه همگان، در اصل ظهور مهدى(ع) اتفاق دارند.
علاّمه مجلسي در ذيل روايت طولاني كه در مورد نشانه هاي ظهور آورده، مي نويسد:.
(انّما اوردت هذا الخبر مع كونه مصحّفاً مغلوطاً وكون سنده منتهياً الي شرّ خلق اللّه عمر بن سعد لعنه اللّه، لأشتماله علي الاخبار بالقائم(ع) ليعلم تواطؤ المخالف والمؤالف عليه صلوات اللّه.)(45).
اين روايت را، با آن كه متن آن تغيير يافته و اشتباه دارد و سند آن، به بدترين خلق خدا عمربن سعد لعنة الله عليه، منتهي مي گردد، آوردم؛ زيرا در برگيرنده اخباري از حضرت مهدى(ع) است، تا آن كه اتفاق مخالف و موافق در مورد وي دانسته گردد.
همان گونه كه مرحوم مجلسي تصريح كرده، در سلسله اسناد اين روايات، بيشتر راوياني قرار دارند كه ناشناخته، ضعيف و دروغگو و جعل كننده اند و روايات آنان، اعتباري ندارد. افزون بر اين، بسياري از نشانه ها در روايات مرسله بيان شده كه نمي تواند مستند قرار گيرد، با اين حال، در دسته اي از نشانه ها بويژه، نشانه هاي حتمي و متصل به ظهور، شمار روايات، به قدري زياد است كه برخي ادعاي مستفيض و متواتر بودن آنها را كرده اند(46). از اين روي اصل وجود اين دسته از نشانه ها اجمالاً مسلم است، هر چند جزئيات آنها جاي بحث و تأمل دارد؛ زيرا گاه، برخي از آنها و حتي برخي از نشانه ها، به گونه اي بيان شده اند كه با قواعد علمى، ساز نمي آيند.
صاحب (كشف الغمه) پس از آن كه عبارت شيخ مفيد را در مورد بر شمردن شمار زيادي از نشانه هاي ظهور آورده، مي نويسد:.
(لاريب انّ هذه الحوادث فيها ما يحيله العقل وفيها ما يحيله المنجمون، ولهذا اعتذر الشيخ المفيد رحمه اللّه في آخر ايراده لها، والذي أراده انّه اذا صحت طرقات نقلها وكانت منقولة عن النبى(ص) والأمام(ع) فحقّها ان تتلقي بالقبول لأنّها معجزات و المعجزات خوارق للعادات كانشقاق القمر وانقلاب العصا ثُعباناً واللّه اعلم.)(47).
ترديدي نيست كه در بين اين نشانه ها، حوادثي وجود دارد كه عقلاً محال مي نمايد و يا از نظر منجّمان تحقق آنها غير ممكن است. از اين روى، شيخ مفيد، در پايان سخن عذرآورده است.
اگر راههاي اين روايات و اسناد آنها، صحيح باشد و از پيامبر و امام(ع) هم روايت شده باشند، حق مطلب آن است كه آنها را تلقي به قبول كنيم، چون معجزه اند و معجزات خوارق العاده هستند، همچون شكافته شدن ماه (به دست پيامبر(ص» و تبديل عصا به اژدها (به دست حضرت موسى(ع» و خدا بهتر مي داند.
ظاهراً منظور از عذرآوردن شيخ مفيد، اشاره به اين جمله وي باشد كه مي نويسد:.
(خداوند به آنچه هست، آگاه تر است و ما فقط بر اساس اين كه در اصول روايي آمده است، نشانه ها را ذكر كرديم‏(48).).
از عبارت شيخ مفيد استفاده مي شود كه وي اطمينان به درستي همه اين نشانه ها، نداشته، از اين روي با تاكيدِ بر اين كه: (ما فقط اين روايات را آورده ايم و خدا بهتر مي داند) در حقيقت خويش را از التزام به آن، به دور داشته است.
صاحب (كشف الغمه)، با توجه به تزلزل شيخ مفيد، مي گويد: بايد اسناد اين روايات مورد بررسي قرار گيرد، اگر مسلم شد از معصوم(ع) صادر شده و راويان آنها مورد اعتمادند، پذيرفته شود و آنهايي كه ظاهراً محال به نظر مي آيد، حمل بر معجزه شوند.
بنابراين التزام به درستي همه اين روايات مشكل است و در بررسي نشانه هاي ظهور، احتمال جعل و تحريف و دسيسه هاي دستهاي پنهان سياست را نبايد ناديده گرفت.
البته يادآوري اين نكته نيز بايسته مي نمايد كه وجود مواردي از جعل و تحريف، در نشانه هاي ظهور و يا وجود مدعيان دروغين، به عنوان نمونه نشانه ها، هيچ گاه دليل اين نمي شود كه همه روايات از اعتبار بيفتند و يا اصل همه نشانه ها زيرا سؤال برود. خير، همان گونه كه اشاره كرديم، دسته اي از اين نشانه ها مسلم هستند و از آنها سخن خواهيم گفت.
همچنين وجود پاره اي اشكالات وضعفها در نشانه هاي ظهور و احتمال تغيير و تحريف آنها از سوي دشمنان و يا ادعاهاي واهي برخي شيادان در مورد سفياني و يا اصل مهدويت، هيچ گاه به اصل مهدويت و اعتقاد به ظهور قائم(ع)، آسيبي نمي رساند، زيرا اعتقاد به مهدويتِ و ظهور حضرت مهدى(ع) مورد اتفاق فريقين است و با تواتر ثابت شده و سخن علاّمه مجلسي كه بدان اشاره كرديم نيز، مؤيد اين مطلب است.

5. مشخص نبودن زمان ظهور

گرچه اصل ظهور و نشانه هاي نزديك شدن آن، از امور مسلم و قطعي است، ولي بنا به مصالحى، زمان ظهور مشخص نشده است و هيچ كس، جز خداوند از وقت دقيق آن آگاه نيست. بارها اصحاب از امامان(ع) در مورد زمان خروج قائم(عج) پرسيده اند، ولي آنان به صراحت از مشخص كردن آن نهي كرده اند و زمان ظهور را همچون علم به قيامت، منحصر به خداوند دانسته اند(49).
(وامّا وقت خروجه(ع) فليس بمعلوم لنا علي وجه التفصيل، بل هو مغيب عنّا الي أن يأذن اللّه بالفرج‏(50).).
و امّا زمان ظهور مهدى(ع)، به روشني و به شرح براي ما مشخص نشده است، بلكه او تا آن گاه كه خداوند اجازه خروج بدهد، از ديدگان ما پنهان است.
فضيل از امام باقر(ع) پرسيد كه آيا براي ظهور وقتي معين شده است.
امام(ع) سه بار فرمود (كذب الوقاتون)(51).
يا، كميت از آن حضرت پرسيد كه چه وقت حضرت مهدى(عج) ظهور مي كند، امام(ع) فرمود:.
(لقد سئل رسول اللّه(ص) عن ذلك فقال انّما مثله كمثل ساعة لا تأتيكم الاّ بغتة(52).).
از پيامبر(ص) همين مطلب پرسيده شد. حضرت فرمود: مَثَل ظهور مهدى(ع)، همچون برپايي قيامت است (كسي جز خدا از وقت آن آگاه نيست) مهدي نمي آيد مگر ناگهانى.
مقتضاي اين احاديث و احاديث ديگر نظير آنها(53) آن است كه به هيچ روى، نمي توان وقتي براي ظهور مهدى(عج) معين كرد. با توجه به اين اصل مسلّم، نشانه هاي ظهور، تنها بيانگر نزديك شدن زمان ظهورند و بيش از آن، دلالتي ندارند. اگر روايتي باشد كه زمان ظهور را مشخص سازد، ناگزير بايد آن را توجيه كرد و يا به كناري نهاد.
در برخي روايات، به گونه سربسته و مجمل، به زمان ظهور اشاره شده، ولي بر فرض درستي آنها، ناسازگاري با قاعده فوق ندارند، زيرا در حقيقت آنها نيز وقتي معين نمي كنند، بلكه به گونه اي نشانه هاي ظهور را بيان مي كنند. مثلاً در حديثي آمده:.
(مهدى(ع) قيام نمي كند، مگر در سالهاي فرد: سال اول، سوّم، پنجم، هفتم و يا نهم، و يا روز شنبه دهم محرم.).
يا:.
(در 23 رمضان منادي ندا مي دهد و مردم را به سوي مهدى(ع) فرا مي خواند(54).).
در اين روايات، گرچه به گونه اي به زمان ظهور اشاره شده، ولي با اين حال، به صورت جزمي و دقيق زمان ظهور مشخص نشده است. در حقيقت ويژگيهاي آن زمان، بيان شده است نه وقت دقيق زمان ظهور، بنابراين، روايات، ناسازگاري با اصل قاعده مشخص نبودن زمان ظهور ندارد. البته در برخي روايات، كه سند آنها معتبر نيست، به زمان دقيق ظهور اشاره شده، ولي علما، به آن اعتنا نكرده و يا آنها را توجيه كرده اند.
اكنون پس از يادآوري اين امور، مي پردازيم به تبيين و بررسي نشانه هاي ظهور و آن را در چند محور پي مي گيريم:.

شمار نشانه هاي ظهور

در منابع دينى، انبوهي از رخدادهاي طبيعي وغيرطبيعي و دگرگونيهاي سياسي و اجتماعى، به عنوان نشانه ظهور ياد شده اند. نعمانى، شيخ صدوق (م:381ه.ق.) شيخ مفيد (413ه.ق.)، شيخ طوسي (460ه.ق.) و طبرسي (548ه.ق.) از پيشينيان شيعه و بسياري نيز از پسينيان و معاصران، اخبار مربوط به نشانه هاي ظهور را در كتابهاي خود گردآورده اند(55).
شيخ مفيد، در آغاز باب (علامات قيام القائم)، با اشاره به اخبار و آثاري كه در اين مورد از معصومان(ع) رسيده است، بيش از پنجاه نشانه را ياد كرده‏(56) و علامه مجلسي در بحارالأنوار، شمار بيشتري را بر شمرده است‏(57).
علماي عامه نيز، از جمله: علاءالدين هندى، ابن حجر، سيوطي و... نشانه هاي ظهور مهدى(ع) را در كتابهاي خويش بر شمرده اند(58).
روشن است كه درجه اعتبار و درستي همه اين نشانه ها، يكسان نيست، برخي در منابع معتبر آمده و از جهت سند و دلالت استوارند و برخي در كتابهاي عامّه و منابع دست دوم ياد شده اند كه اعتبار زيادي ندارند. برخي از اين نشانه ها، تنها نشانه ظهورند و برخى، هم نشانه ظهورند و هم برپايي قيامت. برخي نشانه هاي كلي و محوريند و برخى، بيانگر مسائل ريز و جزئي كه گاه، همه آنها را مي توان در عنوان واحدي گرد آورد(59).
بنابراين، نمي توان مشخص كرد كه نشانه هاي ظهور چه مقدارند. به فرض كه مشخص هم باشد، اهميتي ندارد. مهم اين است كه فراواني روايات، به ما اين اطمينان را مي دهند كه در آستانه ظهور مهدي موعود، حوادثي رخ خواهد داد. شناخت موارد اصلي و مهم اين حوادث، به ويژه نشانه هاي حتمي و چگونگي تحقق و دلالت آنها بر ظهور و مسائل مربوط به آن، چيزي است كه ما در اين مقال در پي آن هستيم.
نعمانى، در اين باره مي نويسد:.
(هذه العلامات التي ذكرها الأئمة(ع) مع كثرتها واتصال الروايات بها وتواترها واتفاقها موجبة الاّ يظهر القائم الاّ بعد مجيئها وكونها اذا كانوا قد اُخبروا أن لابدّ منها وهم الصادقون... ثم حققوا كون العلامات الخمس التي أعظم الدلائل والبراهين علي ظهور الحق بعدها كما ابطلوا امر التوقيت...(60).).
اين نشانه هايي كه امامان(ع) فرموده اند، با توجه به شمار زياد آنها و اين كه سلسله اسناد اين روايات، به آنان مي رسد و نيز توجه به اين كه روايات متواترند و مورد اتفاق، سبب مي گردد كه ظهوري در كار نباشد، مگر پس از پديدار شدن اين نشانه ها؛ زيرا امامان(ع) از مسلم بودن پديد آمدن آنها خبر داده اند و آنان راستگويند... سپس نشانه هاي پنجگانه را كه از بزرگ ترين نشانه ها بر آشكار شدن حق است، مورد تأكيد قرار داده اند، چنانكه از مشخص ساختن زمان ظهور، نهي كرده اند.
در اين سخن، نعماني به فراواني نشانه هاي ظهور و رواياتي كه در اين باب رسيده، اشاره مي كند. و در مجموع با توجه به اسناد آنها به معصومان(ع) تحقق آنها را پيش از ظهور مهدى(ع) امري مسلم مي داند و بر تواتر آنها و مورد اتفاق بودن اخبار نشانه هاي ظهور تأكيد مي ورزد.

انواع نشانه هاي ظهور

همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم، نشانه هاي ظهور گوناگونند: كلى، جزئى، خاص، مجمل و كنايى، مقيد و مشروط به تحقق شرايط ديگر، منفصل و متصل، عادي و غير عادى.
بر شمردن همه اين اقسام، نه چندان مفيد است و نه لازم؛ چه آن كه بسياري از آنها، نشانه هاي قطعي ظهور نيستند. افزون، بر اين، از نظر سند و محتوا اشكال دارند و درستي و نادرستي آنها، خيلي روشن نيست. از اين روى، ما، به چند نوع از اقسام نشانه هاي ظهور كه مهم ترند و در روايات، روي آنها بيشتر تأكيد شده، اشاره مي كنيم آن گاه به بررسي مهم ترين آنها، بويژه نشانه هاي حتمي و متصل به ظهور مي پردازيم. و در پايان به اشكالها و شبهه هايي كه به نشانه هاي ظهور و پيش گويي آنها در روايات شده است، پاسخ خواهيم گفت.

1. نشانه هاي حتمي

در ميان نشانه ها شماري از آنها به روشني به عنوان: (علائم حتمي ظهور)، ياد شده اند. منظور از نشانه هاي حتمي در مقابل غيرحتمى، ظاهراً آن است كه تحقق پديدار شدن آنها، بدون هيچ قيد و شرطى، قطعي و الزامي خواهد بود، به گونه اي كه تا آنها واقع نگردند، حضرت مهدى(ع) ظاهر نخواهد شد. اگر كسي پيش از واقع شدن نشانه هاي حتمى، ادعاي ظهور مهدى(ع) را بكند، ادعايي است نادرست. 
در برابر اينها نشانه هاي غيرحتمي است، يعني مقيد و مشروط به اموري هستند كه در صورت تحقق آنها، به عنوان نشانه، پديد مي آيند. به عبارت ديگر، نشانه هاي غيرحتمى، شايد پديد آيند و شايد پديد نيايند و امام زمان(ع) ظهور كند. امامان معصوم(ع) به خاطر مصالحى، از پديد آمدن آنها در دوره غيبت، خبر داده اند.
گروهى، نشانه هاي حتمي را نشانه هايي دانسته اند كه در آنها (بداء) حاصل نمي شود. برخلاف نشانه هاي غيرحتمي كه ممكن است (بداء) حاصل شود و تغيير يابند و يا به كلي حذف شوند.
(ولعلّ المراد بالمحتوم مالابدّ من وقوعه ولايمكن ان يلحقه البداء.).
شايد منظور از حتمي آن باشد كه از پديد آمدن آن گريزي نيست و امكان ندارد كه (بداء) در مورد آن حاصل شود.
در روايتي (محتوم) در برابر (موقوف) به كار رفته است‏(61).
امام باقر(ع) در تفسير آيه شريفه:.
(ثم قضي أجلاً وأجل مسمّي عنده‏(62).).
مي فرمايد:.
(انّهما أجلان، أجل محتوم و أجل موقوف.
قال له حمران: مالمحتوم.
قال: الذي لايكون غيره.
قال: وما الموقوف.
قال: هو الذي للّه فيه مشية(63)....).
آنها دو هنگامند: هنگام محتوم و هنگام موقوف.
حمران از آن حضرت پرسيد: محتوم چيست.
فرمود: آن كه غير از آن نمي بوده باشد.
عرض كرد: موقوف چيست.
فرمود: آن (رخدادهايي است) كه در آنها مشيتي از خداوند است. شايد پديد آيند و شايد نيايند).
از ظاهر اين روايت و روايات به اين مضمون، استفاده مي شود كه منظور از (حتمى)، يعني قطعي و مسلم كه خداوند تغيير و تبديل آنها را اراده نكرده است.
البته بايد توجه داشت كه حتمي و يا مسلم و قطعي بودن وقوع اين نشانه ها، به اين معني نيست كه پديدنيامدن آنها محال است، بلكه به حسب فراهم بودن شرايط و مقتضيات و نبودن بازدارنده ها، پديد آمدن آنها اگر خداوند اراده كند، قطعي خواهد بود.
براي روشن شدن اين مطلب، بايسته مي نمايد شرح دهيم كه رخدادهايي كه از پديد آمدن آنها خبر داده شده سه حالت دارند:.
1. برخي از امور مسلم، به همان گونه كه خبر داده اند، پديد مي آيند و هيچ تغييري در آنها داده نمي شود. اين دسته از امور، حوادثي هستند كه شرايط اقتضاي آنها فراهم است و مانعي در كار نيست. چنين اموري را هر چند خداوند قادر است تغيير دهد و يا آنها را اصلاً بردارد، ولي چون مخالفت و تغيير و حذف آنها با اصول مسلم: (عدالت) (حكمت) و (لطف) خداوند ناسازگار است، تغيير آنها از سوي خداوند، محال خواهد بود. مانند ظهور حضرت مهدى(ع) كه امكان ندارد تغيير كند، يا اصلاً برداشته شود، چنانكه خداوند، توان به انجام ظلم را دارد، ولي انجام آنها بر وي محال است.
2. دسته اي از رخدادها، مانند حالت نخست، اموري حتمي و قطعي هستند، ولي تبديل و برداشتن آنها ناسازگاري با حكمت و عدالت خداوند ندارد. اين امور، هر چند از جهت اين كه اسباب و شرايط ايجاد آنها، وجود دارد و باز دارنده اي هم بر سر راه پيدايش آنها نيست و از اين جهت، حتمي هستند، ولي هيچ اشكالي ندارد كه اراده خداوند آنها را تغيير دهد، يا آن را بردارد. نشانه هاي حتمي ظهور، از اين گونه اند يعني از نظر فراهم بودن شرايط و مقتضيات در آن زمان، پيش بيني شده با نبودن بازدارنده بر سر راه پديد آمدن آن، تحقق آن قطعي و الزامي خواهد بود. با اين حال، امكان دارد به اراده خداوند، تغيير كنند و يا محقق نشوند، پس حتمي بودن، به معناي آن نيست كه محال است رخ ندهند.
3. دسته اي از رخدادها، آنهايي هستند كه پديد آمدن آنها، در صورتي كه بازدارنده اي پيش نيايد و يا مقتضيات آنها موجود باشد، واقع خواهند شد. شمار زيادي از نشانه هاي ظهور كه در روايات، پديدار شدن آنها در طول دوره غيبت، پيش بيني شده است و به عنوان نشانه هاي غير حتمي شمرده مي شوند، از اين گونه اند؛ از اين روي امكان دارد، پديد آيند و امكان دارد پديد نيايند.
بنابراين، مي توان نتيجه گرفت كه نشانه هاي حتمى، از جهت فراهم بودن شرايط و نبودن بازدارنده ها، پديد خواهند آمد. ولي محال نيست كه خداوند آنها را تغيير دهد.
از آن جا كه در روايات فراوانى، امامان(ع)، بر مسلم بودن پديد آمدن آنها تأكيد كرده اند، مي توان گفت كه اراده خداوند، بر پديد آمدن آنهاست‏(64).
اين نشانه هاي حتمي به چه مقدارند در روايات اختلاف است. در شماري از اخبار، نشانه هاي حتمي ظهور، پنج عدد شده اند.
عمربن حنظله مي گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود:.
(لايخرج المهدي حتي تطلع مع الشمس آية(65).).
در اين روايت، گرچه تعبير (حتمى) به كار نرفته، ولي از سياق آن پيداست كه تا چنين نشانه اي با خورشيد ظاهر نشود، حضرت مهدى(عج) ظهور نخواهد كرد.
در ميان نشانه هايي كه بدانها اشاره كرديم، حتمي بودن نشانه هاي پنجگانه: خروج سفيانى، خروج يمانى، صيحه آسمانى، قتل نفس زكيه و خسف در بيداء روشن است، زيرا از روايات فراواني كه در ميان آنها روايات صحيح نيز وجود دارد، حتمي بودن آنها استفاده مي شود.
نعماني مي نويسد:.
(... ثم حققوا كون العلامات الخمس التي اعظم الدلائل والبراهين علي ظهور الحق بعدها، كما بطلوا امر التوقيت‏(66).).
سپس نشانه هاي پنجگانه را كه بزرگ ترين دليل و نشانه بر آشكار شدن حق است، ثابت كرده اند همان گونه كه مسأله مشخص كردن زمان معيّن را براي ظهور، باطل كرده اند.
نعمانى، در اين سخن، ضمن آن كه بر مسلم بودن علائم پنجگانه تاكيد مي ورزد، آنها را بزرگ ترين و مهم ترين نشانه هاي ظهور نيز مي داند.
ولي حتمي بودن ساير نشانه ها مورد اشكال است؛ زيرا نشانه هايي همچون طلوع خورشيد از مغرب، نداء و اختلاف بين حاكمان بني عباس، از رواياتي مانند روايت ابي حمزه استفاده مي شوند كه مرسله است و نمي توان بر آن اعتماد كرد. افزون بر اين، چنانكه خواهيم گفت، احتمال مي رود منظور از (نداء)، همان صيحه آسماني باشد كه از نشانه هاي پنجگانه بود و (طلوع خورشيد از مغرب) نيز، گذشته از ضعف سند آن، بر ظهور خود حضرت مهدى(ع) تطبيق شده است. از آن جا كه اين نشانه ها در برخي روايات در رديف (و خروج القائم من المحتوم) آمده اين احتمال وجود دارد كه از نشانه هاي حتمي برپايي قيامت، باشند نه نشانه هاي ظهور.
همچنين روايت (ظاهر شدن دستي با خورشيد) اولاً، زيادبن مروان‏(67) در سند روايت توثيق نشده، ثانياً، در برخي از نسخه ها، به جاي (كف يطلع من السماء)، كسف يطلع من السماء) است؛ از اين روى، احتمال دارد، مراد پديد آمدن كسوف باشد(68).
(ظاهر شدن نشانه اي با خورشيد)، كه به عنوان نشانه حتمي ذكر شده، سخن معصوم(ع) نيست، سخن ابن عباس است.
غير از اين مواردي كه ياد كرديم، موارد ديگري نيز در كتابهاي روايى، به عنوان نشانه هاي حتمي آمده، ولي با توجه به اسناد ضعيف آنها، نمي توان به حتمي بودن آنها، بلكه به اصل نشانه بودن آنها مطمئن شد بر همين اساس، شيخ مفيد، اصل تقسيم نشانه ها به حتمي و غيرحتمي را امري مسلم دانسته، ولي بر اين باور است كه حتمي بودن همه آنها روشن نيست‏(69). بنابراين ظاهراً علائم حتمي ظهور همان پنج تا است كه در ادامه مقاله آنها را مورد بحث قرار خواهيم داد.

2. نشانه هاي متصل به ظهور

برابر روايات، شماري از علائم ظهور، متصل به ظهور خواهند بود، به گونه اي كه بين آنها و ظهور فاصله زيادي نباشد. البته اين كه فاصله آن نشانه ها، تا ظهور چه مدت و يا چند روز است. به راستي روشن نيست، ولي قدر مسلم آن است كه فاصله زياد نيست و احتمالاً، مجموعه نشانه هاي متصل به ظهور، در همان سال ظهور، يا سال پيش از آن رخ مي دهند. از پديدار شدن نخستين نشانه متّصل، تا ظهور مهدى(ع) نشانه ها همچون حلقه هاي زنجير بدون فاصله پي در پي پديد مي آيند، چنانكه در روايتى، محمد بن صامت از امام صادق(ع)، پس از آن كه برخي نشانه ها را امام(ع) بيان كرده بود، پرسيد: فدايت شوم مي ترسم اين امر (تحقق نشانه هاي ظهور مهدى) به طول انجامد. 
امام (ع) فرمود:.
(لا، انّما (هو) كنظام الخرزَ يتبع بعضه بعضا(70).).
نه محققاً، همچون مهره هاي تسبيح، يكي پس از ديگر مي آيد.
حتي در مورد برخي از نشانه هاي متصل به ظهور، مقدار فاصله آن با ظهور نيز، بيان شده است. امام باقر(ع) درباره قتل نفس زكيه، فرمود:.
(ليس بين قيام القائم(ع) و قتل النفس الزكية اكثر من خمس عشرة ليلة(71).).
فاصله ميان كشته شدن نفس زكيه و قيام قائم بيش از 15 شب نيست.
خروج سفياني و يماني نيز، برابر آنچه از روايات استفاده مي شود(72). در يك محدوده زماني در آستانه ظهور صورت مي گيرد و فاصله آن تا قيام قائم(ع)، از پانزده ماه، بيشتر نخواهد بود(73). در روايات، فاصله يك سال، 9ماه‏(74) و هشتم ماه هم گفته شده است‏(75).
بر اين اساس، ترديدي نيست كه شماري از نشانه هاي ظهور، كه بيشتر نشانه هاي حتمي نيز هستند، نزديك ظهور و متصل به آن واقع مي شوند.
در برابر، نشانه هاي فراواني وجود دارند كه از پيدايش آنها در عصر غيبت خبر داده شده، ولي پيوستگي به ظهور معلوم نيست. چه بسا، با فاصله زياد، از ظهور مهدى(ع) واقع شوند. چنانكه شماري از نشانه ها، همچون از هم گسستن بني اميه و بني عباس، خروج ابومسلم خراسانى، اختلاف بين مسلمانان و بين بني عباس و اشغال منطقه جزيره، توسط تركها و بسته شدن پل بر روي دجله و... بر فرض نشانه بودن آنها، سالها، بلكه قرنها ست كه از وقوع آنها مي گذرد.

3. نشانه هاي غير عادي

تحقق نشانه هاي ظهور، همچون واقع شدن ساير پديده ها، به روال طبيعي و عادي است، ولي پيش گويي برخي از آنها، به گونه اي در اخبار بازتاب يافته، كه به نظر مي رسد، واقع شدن آنها به طور عادى، غير ممكن مي نماد و تحقق آنها، به صورت غيرطبيعي و در چهارچوب معجزه خواهد بود. مثلاً، (طلوع خورشيد از مغرب)، (ظاهر شدن دست و يا نشانه اي با خورشيد در آسمان) (صيحه آسمانى) و... اگر همان معناي ظاهري آنها مراد باشد، بايد به گونه معجزه رخ دهند، زيرا پديدار شدن چنين امورى، عادتاً ممكن نيست. البته شايد برخي از اين نشانه ها معناي كنايي و رمزي داشته باشند و اشاره به رخدادهايي كه پيدايش آنها، عادتاً، امكان دارد(76). و برخي از آنها نشانه نباشند و در درستي آنها ترديد باشد كه در جاي خود به آنها اشاره خواهيم كرد. با اين حال، بخشي از نشانه هاي ظهور و يا دست كم، شمار اندكي از آنها، به گونه معجزه رخ خواهند داد. 
اكنون، بايد ديد آيا تحقق هر امري غيرعادى، مي تواند معجزه باشد.
آيا هر حادثه اي كه ظاهراً ممكن نيست، حتماً معجزه است فرقي نمي كند بين نوع حوادث.
از باب نمونه، از (خروج دجال) و (صيحه آسمانى) به گونه اي خبر داده شده كه در ظاهر تحقق آنها، ممكن نيست. آيا مي توان پديدار شدن اين گونه نشانه ها را معجزه دانست.
يا اين كه فرق است بين حوادث مثبت و منفي و فرق است بين اموري كه در جهت باطل و تأييد آن صورت مي گيرد و اموري كه براي اثبات حقانيت حق و اقامه حجت بر آن واقع مي شوند.
معجزه چهارچوب خاصي دارد. تحقق هر امري را كه صرفاً غيرعادي باشد، نمي توان معجزه دانست؛ زيرا معجزه، با انگيزه هاي صحيح و الهي و در شرايط خاص صورت مي گيرد و بر اين اساس، تنها نشانه هايي كه در راستاي تقويتِ حق و تأييد ظهور و قيام مهدى(ع) باشد و تحقق آنها به صورت عادي ممكن نباشد، معجزه خواهند بود، نه هر حادثه غيرعادى، تا چه رسد به حوادثي كه سبب تقويت باطل شود.

پي نوشت : 

1. (عهد عتيق)، مزامير مزمور ، مزمور 96؛ (عهد جديد)،انجيل متى، باب‏24.
2. (بحارالأنوار)، محمد باقر مجلسى، ج‏52/212، مؤسسة الوفاء، بيروت؛ (بقية اللّه)، جمعي از نويسندگان 169/، نشر آفاق.
3. (كتاب الغيبة)، محمدبن ابراهيم نعماني 251/، مكتبة الصدوق، تهران.
4. (همان مدرك) 255/.
5. (سنن ابو داود)، سليمان بن الأشعث السجستاني ج‏4/109 حديث 4292، دار احياء السنة النبوية، بيروت.
6. (سنن ابو داود)، سليمان بن الأشعث السجستاني ج‏4/109 حديث 4292، دار احياء السنة النبوية، بيروت.
7. (بحارالأنوار)، ج‏52/.
8. (تاريخ الغيبة الكبرى)، سيد محمد صدر، ج‏2/472، مكتبة الأمام اميرالمؤمنين(ع)، اصفهان.
9. (تاريخ الغيبة الكبرى)، سيد محمد صدر، ج‏2/472، مكتبة الأمام اميرالمؤمنين(ع)، اصفهان.
10. (تاريخ الغيبة الكبرى)، سيد محمد صدر، ج‏2/472، مكتبة الأمام اميرالمؤمنين(ع)، اصفهان.
11. (تاريخ الغيبة الكبرى)، سيد محمد صدر، ج‏2/472، مكتبة الأمام اميرالمؤمنين(ع)، اصفهان.
12. (همان مدرك)474/.
13. (همان مدرك)474/.
14. (همان مدرك)459/.
15. (كتاب الغيبة) 247/ - 283.
16. (بحارالأنوار)، ج‏5/210، 211.
17. (اصول كافى)، محمدبن يعقوب كلينى، ج‏1/536، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت.
18. سوره (اسراء)، آيه 17/.
19. (اصول كافى)، ج‏1/537.
20. (همان مدرك)536/.
21. (دراسات في ولاية الفقيه)، حسينعلي منتظرى، 1/243.
22. (تحف العقول)، ابن شعبه حرانى، 229/، مؤسسه اعلمى، بيروت.
23. (بحارالأنوار)، ج‏52/235.
24. نام شهري است در هند و در نزديكي غزنه (غزنه اكنون در افغانستان واقع است) كه مردمان آن از دير باز مسلمان بوده اند. ر . ك (مراصد الاطلاع)، ج‏3/1105.
25. جزيره كاوان، يا جزيره بني كاوان، جزيره بزرگي بوده در خليج فارس، بين عمان و بحرين كه داراي روستاها و كشتزارهايي بوده و اكنون مخروبه است. ر . ك: (مراصد الاطلاع)، ج‏1/333.
26. (آبر) يكي از روستاهاي سجستان است. ر.ك: (مراصد الاطلاع)، ج‏1/.
27. (فرهنگ معين)، محمد معين، ج‏5/445. اميركبير، تهران.
28. (همان مدرك) ج‏6/2313.
29. جيلان، همان گيلان است كه نام سرزمين وسيعي از كرانه هاي بحر خزر است كه شامل شهرهاي زيادي از منطقه طبرستان مي شود. ر.ك: (مراصد الإطلاع)، ج‏1/368.
30. (كنزالعمال) حسام الدين هندى، ج‏11/205، 206، 348، 386، مؤسسة الرسالة، بيروت؛ (سنن أبي داود)، ج‏4/94- 125؛ (كمال الدين) شيخ صدوق 525/؛ (سنن ابن ماجه)، ج‏2/1370؛ (كشف الغمة)، ج‏3/281.
31. (بحارالأنوار)، ج‏52/209.
32. (تاريخ الغيبة الكبرى)، ج‏2/248.
33. (همان مدرك)476/.
34. (سنن ابن ماجه)، ج‏2/1347؛ (بحارالأنوار)، ج‏52/227؛ (كنزالعمال)، ج‏11/205.
35. (نور مهدى)، جمعي از نويسندگان، مقاله آقاي دواني 70/، نشر آفاق؛ (دادگستر جهان) اميني 220/.
36. (تاريخ الأمم والملوك)، محمدبن جرير طبرى، ج‏7/25؛ (الكامل في التاريخ)، ابن اثير، ج‏6/249، دار صادر، بيروت؛ (الأعلام)، خيرالدين زركلى، ج‏4/303، دارالعلم للملايينِ، بيروت.
37. ( الكامل في التاريخ)، ج‏7/553.
38. (منتخب الأثر)، لطف الله صافى، 458، داورى، قم.
39. (الأغانى)، ابوالفرج اصفهانى، ج‏17/342، دارالكتب العلمية، بيروت.
40. (مقاتل الطالبيين) ابوالفرج اصفهانى) 164/.
41. (سنن أبي داود)، ج‏4/106 - 109.
42. (الجامع الصحيح)، معروف به (سنن ترمذى)، محمدبن عيسي بن سورة، تحقيق ابراهيم عطره عوض، ج‏4/505، دار احياء التراث العربى، بيروت؛ (كشف الغمة)، ج‏3/266.
43. در كتاب (معجم احاديث المهدى)، از بيش از چهارصد منبع شيعه و سنى، كه مجلدات آن به هزار جلد مي رسد، اين روايات، گرد آمده است. ر . ك: (مجموعه مقالات و گفتارها پيرامون حضرت مهدى) 203/.
44. (علامات الظهور و الجزيرة الخضراء)، سيد جعفر مرتضي عاملي 79/، منتدي جبل عامل اسلامى، قسم الطباعة والنشر، قم.
45. (ارشاد)، شيخ مفيد، ج‏2/368، چاپ شده در مجموعه (مصنّفات شيخ مفيد)، ج‏11/368، كنگره جهاني هزاره شيخ مفيد.
46. (كتاب الغيبة)، نعمانى، 182/.
47. (كشف الغمة في معرفة الأئمة)، علي بن عيسي بن ابي الفتح اربلى، ج‏3/248، دارالكتب الأسلامى، بيروت.
48. (ارشاد) ج‏2/370.
49. (بحارالأنوار)، ج‏52/182.
50. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 425/، مؤسسه معارف اسلامى، قم.
51. (بحارالأنوار)، ج‏52/103.
52. (منتخب الأثر) 124/، 224، 226.
53. (منتخب الأثر) 124/، 224، 226.
54. (ارشاد)، ج‏2/379.
55. (منتخب الأثر) 469/ - 421؛ (بحارالأنوار)، ج‏52/180 - 279؛ (كنزالعمال)، ج‏11/205 - 348؛ (سنن ابي داود)، ج‏4/106 - 109.
56. (ارشاد)، ج‏2/368؛ (المسائل العشر)، چاپ شده در (مصنفات شيخ مفيد) ج‏3/122، كنگره هزاره مفيد.
57. (بحارالأنوار)، ج‏52/279 - 180.
58. (البرهان في علامات مهدي آخر الزمان)، علاءالدين هندي 183/ - 120، مطبعه خيام، قم؛ (الصواعق المحرّقه)، احمدبن حجر هيثمي مكي 161/ - 167،محمّديه، قم.
59. (بحارالأنوار)، ج‏52/256 - 260؛ (كمال الدين) شيخ صدوق 280/ - 289.
60. (كتاب الغيبة)، نعماني 282/.
61. (بحارالأنوار)، ج‏52/249.
62. سوره (انعام)، آيه /2.
63. (وافى)، ج‏2/444؛ (بحارالأنوار)، ج‏52/249.
64. (علامات الظهور والجزيرة الخضراء) سيد جعفر مرتضي عاملي 57/ - 69.
65. (بحارالأنوار)، ج‏52/217.
66. (كتاب الغيبة)، نعماني 282/.
67. (جامع الرواة)، محمدبن علي اربلى، ج‏1/338، دار الأضواء، بيروت.
68. (بحارالأنوار)، ج‏52/233.
69. (ارشاد)ج‏2/370.
70. (بحارالأنوار)، ج‏52/235.
71. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسى، 440/.
72. (ارشاد)، ج‏2/375.
73. (بحارالأنوار)، ج‏52/248.
74. (همان مدرك)215/، 216.
75. (كمال الدين) 651/، (كنزالعمال) ج‏14/272 ح‏3869.
در روايتي از امام صادق(ع) مي خوانيم:.
(السفياني من المحتوم و خروجه من اول خروجه الي آخره خمسة عشرة شهراً سنة اشهر يقاتل فيها، فاذا ملك الكور الخمس، ملك تسعة اشهر ولم يزد عليها يوماً) بحارالأنوار) ج‏52/248.
خروج سفياني از نشانه هاي حتمي است. مدت خروج وى، از ابتداي خرج تا آخر، پانزده ماه به درازا مي كشد. شش ماه از آن را مي جنگد تا به بر شهرهاي پنج گانه مسلط گردد و نُه ما بدون يك روز اضافه حكومت مي كند.
براساس اين روايت، جمع بين پانزده ماه، نُه ماه و شش ماه كه در روايات آمده به اين است كه بگوييم فاصله خروج سفياني تا ظهور، 15 ماه است، ولي با توجه به اين كه شش ماه آن را صرف مبارزه مي كند تا به حكومت مي رسد، مدت حكومت و تسلط وي نُه ماه خواهد بود.
76. شهيد مطهري احتمال داده است كه منظور، وقوع انقلاب اسلامي و هجرت امام خميني از پاريس به ايران است. ر.ك: (پيرامون جمهوري اسلامى) 86/.




مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعبه 2 روانشناسی و... و آدرس sina95.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1408
بازدید دیروز : 733
بازدید هفته : 2409
بازدید ماه : 4983
بازدید کل : 1239806
تعداد مطالب : 2955
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1



RSS

Powered By
loxblog.Com