اصطلاح "ضعف اعصاب" اولین بار توسط "جورج میلربرد" روانپزشک و عصب شناس آمریکایی در سال 1860 مطرح شد.
طبق نظرات وی علت ضعف اعصاب فرسودگی عصبی است که ناشی از تخلیه ی سلول عصبی از ذخیره مواد غذایی اش است. این تخلیه بر اثر استرس هایی چون کار اضافی ایجاد می شود.
این بیماری به دو صورت بروز می کند:
* در یک نوع، ویژگی اصلی، شکایت از خستگی فزاینده پس از تلاش ذهنی است که اغلب همراه با کاهش نسبی در عملکرد شغلی یا توانایی مقابله در وظایف روزانه است. خستگی پذیری روانی به طور مشخص، نوعی تهاجم ناخوشایند خاطرات، اشکال در تمرکز و ناکارایی تفکر تلقی می شود.
* در نوع دیگر این اختلال، بیمار روی احساس ضعف جسمی یا بدنی و فرسودگی ناشی از کمترین فعالیت، تاکید می کند که با دردها و ناراحتی عضلانی و ناتوانی در شل کردن آن ها همراه است.
علائم
در هر دو نوع فوق، احساسات جسمی ناخوشایند مانند سرگیجه، سردردهای تنشی و احساس بی ثباتی عمومی شایع است.مراحل اولیه و میانی خواب معمولا مختل می شود ولی پُرخوابی نیز ممکن است دیده شود.
از آنجایی که بسیاری از علایم و نشانه های ضعف اعصاب با هر یک از اختلالات اضطراب، افسردگی و اختلالات شبه جسمی هم پوشانی دارد تشخیص این بیماری دشوار است.
ضعف اعصاب اغلب در نوجوانی یا میانسالی بروز می کند. این اختلال در صورت عدم درمان معمولا به صورت مزمن در می آید و بیمار ممکن است در اثر یک یا چند علامت ناتوان شود.
در دوران کودکی احتمال دارد مشکلاتی در کارکرد تحصیلی نظیر نمرات پایین و مدرسه گریزی مشاهده شود.
در بزرگسالی عملکرد شغلی تخریب می شود یا ممکن است بیمار چنان ناتوان شود که کار کردن برایش غیرممکن شود. به همین ترتیب روابط اجتماعی، زناشویی و بین فردی نیز دچار مشکل می شود.
درمان
تجویز دارو فقط در صورتی علایم طبی را تخفیف می دهد که به طور همزمان با مداخله روان درمانی همراه شود.
بیمار باید استرس های زندگی و روش کنار آمدن با آن ها را بشناسد.این بیماران به خوددرمانی و استفاده نابجا از دارو تمایل دارند ولی باید دانست انتخاب داروی مناسب و دستور مصرف باید حتما زیر نظر روانپزشک باشد.