عشق که ممکن است بر گرفته از سه حرف اول "علاقه شدید قلبی " باشد ،احساسی قوی ،بسیار لذت بخش و هیجان انگیز است .در عین حال تلاطمها و نوسانات و دردسرهای بسیاری نیز به دنبال دارد که آخر کار باهم برابر میشوند.
اگر چه یک ساعت با معشوق به سر بردن از لحاظ نشاط و لذتی که ایجاد میکند با ساعتها مسافرت در بهترین محلهای دنیا برابری میکند،اما آزار و اذیتهایی هم دارد که به عمق لذت و شادیاش ،انسان را میرنجاند و غمگین میکند .گاهی غم و شادی،و رنج و لذتش با هم توأم نیست به این شکل که ابتدا فقط لذت و شادی است و پس از گذشت زمانی نوبت به رنج و دردش میرسد. به هر حال عشق در یک جایی و در یک مقطعی باعاشق تصفیه حساب میکند .
عشق به دلیل آنکه تمام فکر و قلب عاشق را تسخیر میکند، توقعات و انتظارات او را نیز از معشوق زیاد میکند . تمام آرزوی عاشق این است که دلبرش نیز او را همچون وی، بی نهایت دوست داشته باشد و هر لحظه و هر جایی به یاد او باشد، و لذتی جز با او بودن را طلب نکند .لذا عاشق بدون اینکه بخواهد ،خیلی زود تبدیل به یک آدم خودخواه میشود و محبوبش را میآزارد. او خود را ملزم به فداکاری برای محبوب میداند و متقابلاً از محبوبش توقع توجه و قدر شناسی پیدا میکند و از آنجا که فداکاریها و مراقبتهایش محدود نیستند ،پس توقعات او نیز محدود نخواهند بود .
عشق احساسی افراطی و سوزنده است و شهوت را تحریک میکند. عشق عاشق را در حضور محبوب به تکلف میاندازد و او را مجبور به رعایت بیشتر مسائل اخلاقی در محضر یار میکند. عشق ،عاشق را سخت گیر و تند خو میکند.کمترین خطای محبوب که نشانی از بی مهری داشته باشند ،از نظر عاشق نابخشودنی است .روح و جان عاشق ممکن است با یک کلمه محبوب ،دچار طوفانی سهمگین شود و او را به شدت بیازارد . بنابراین توقع خویشتن داری از او مشکل است . لذا خیلی زود کار به تنگنا میکشد .
اما دوست داشتن هر چند به اندازه عشق ،فرح انگیز و لذت بخش نیست ،بسیار منطقیتر و آرامش بخش است.
آرامش حالتی است که با عشق قهر است .عاشق به هر چه برسد به آرامش نمیرسد .شاید دلیلش این است که عشق مخصوص خداست و تنها کسی که میتواند پاسخی شایسته به عشق بدهد و آخرالامر، عاشق را با نامردی در فراق تنها نگذارد ،خداست.
بزرگی در قیاس عشق و دوست داشتن میگوید:
"عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت .عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف میشود، اما دوست داشتن با این حالات نا آشنا است، دنیایش دنیای دیگری است.
آرامش حالتی است که با عشق قهر است .عاشق به هر چه برسد به آرامش نمیرسد .شاید دلیلش این است که عشق مخصوص خداست و تنها کسی که میتواند پاسخی شایسته به عشق بدهد و آخرالامر، عاشق را با نامردی در فراق تنها نگذارد ،خداست .و تنها خداست که شایستگی عشق بی قید و شرط را دارد . به همین دلیل است که تنها، عشق روحانی و معنوی ،میتواند انسان را به آرامش برساند.
بندگان خدا همواره گرفتار معایب و احتیاجاتی هستند که چون خوب تحت نظر قرار گیرند ،برجسته شده ،بسیار زننده و ناخوشایند جلوه میکنند. یکی از خصوصیات عاشق این است که محبوبش را زیر ذره بین میبرد،و به کوچکترین و طبیعیترین رفتارهایش توجه میکند،لذا با درک معایبش از او دلزده میشود و به دوگانگی در احساسات دچار میشود .در چنین حالاتی است که یک شخص، عشق و نفرت را نسبت به یک نفر تواما احساس میکند.
عشق ،چندان ارتباطی با محاسن محبوب ندارد .ناگهانی ایجاد میشود و دیوانهوار اوج میگیرد، اما دوست داشتن به تدریج ،و در اثر درک خوبیهای طرف مقابل ،و به صورت واکنشی در برابر فداکاریهای او ایجاد میشود. لذا روی دوست داشتن میتوان حساب کرد اما روی عشق نه !
دوست داشتن فرمول دارد .اگر به آن عمل کنی قطعاً به جواب میرسی . خوبی ،احسان و فداکاری ،احساس دوست داشتن را به وجود میآورد . از حضرت علی علیهالسلام نقل شده است که : الانسان عبید الاحسان انسان بنده کسی است که به او احسان میکند . و بالاحسان تملک القلوب:با احسان مالک قلبها شوید.(غررالحکم)
اما عشق از هیچ قانون شناخته شدهای تبعیت نمیکند .شاید عقدههای روحی ،نیازهای برآورده نشده ،شناختهای غلط ،احساسات کاذب و ...شخصی را در مورد دیگری به اشتباه میاندازد و او را تبدیل به یک اسطوره میکند. مثلاً کسی که جویای همسر مناسبی است ،ممکن است با یافتن شخصی که از نظر ظاهری ایده آل اوست ،احساس عشق را تجربه کند .این عشق ،حسی وهمی است که در اثر نیاز و فشار غریزه به وجود آمده است .لذا به اندازه اوج همان نیاز نیز قدرتمند میشود.