همه میدانیم که بسیاری از افراد دائما غمگین، تحریکپذیر و زودرنج هستند. علاوه بر این، هر روز با افراد بسیار شادی روبهرو میشویم که شاید گاهی غمگین شوند و یا دچار استرسهای روزمره شوند، اما میببینیم که آنها به خوبی استرسهایشان را کنترل میکنند، از روشهای مناسبی برای مدیریت استرسها در زندگیشان استفاده میکنند و در نتیجه، روزهایشان پرثمرتر و لذتبخشتر میشود.
شایداین سؤال مطرح شود که آیا این افراد از همان ابتدا که به دنیا میآیند شادند. شاید عدهای آنها را افرادی خوشاقبال بدانند که همواره بخت با آنها یار بوده است. بسیاری از افراد معتقدند که پول شادی میآورد و افراد پولدارتر شادتر از بقیه افراد هستند. اما در مورداین که واقعا چه چیزی شادی بیشتری میآورد "دانیل کافمن" روانشناس دانشگاه پرینستون پاسخی دارد. او که به خاطر ساخت ابزاری برای سنجش شادی برنده جایزه نوبل شده است، در بررسیهای خود متوجه شد که چهار فعالیت باعث شادی افراد میشود که عبارتند از: فعالیتهای اجتماعی، استراحت، عبادت و خوردن. بعد از این چهار فعالیت، ورزش و تماشای تلویزیون در رتبههای بعدی قرار دارند.
یکی از مهم ترین سؤالات در مبحث شادی این است که تا چه اندازه شادی ما تحت کنترل ماست.
دکتر سونیا لی یو بمیرسکی به بهترین وجه به این سئوال پاسخ داده است. بمیرسکی معتقد است که زندگی شاد ما شبیه نموداری است که 50 درصد از آن در کنترل ژن، 10 درصد در کنترل شرایط محیطی و فقط 40 درصد در کنترل ماست. پژوهشهای تجربی بر روی دوقلوها نشان داده است که هر شخصی با یک سطح معین از میزان شادی به دنیا میآید. بدین معنا که هر فردی بعد از احساس شادی بسیار زیاد و یا غم بسیار زیاد، دوباره بعد از مدتی به همان سطح معین میزان شادی و غم برمیگردد.
مهم نیست چه اتفاقی در زندگی ما میافتد- خوب، بد یا فوقالعاده. ما کلا تمایل داریم که به وضعیت نقطه تعادل یا همان نقطه معین خود برگردیم. مثلا یک هفته پس از حادثه سونامی، کودکان خانوادههای آسیبدیده با لبخند به مدرسههایشان میرفتند. تحقیقات نشان میدهد که ما تمایل به بودن در حالت طبیعی داریم. هیچگاه نه در اوج شادی و نه در اوج غم باقی نخواهیم ماند. حتی یک مطالعه نشان داده افرادی که در تصادف اعضای بدنشان را از دست دادهاند بعد از مدتی دوباره تمایل به شاد بودن را از خودشان نشان میدهند، هرچند شاید هیچگاه نتوانند به میزان سابق شاد باشند. برای مثال، ما شاید یک هفته بعد از تصادف عصبی و مضطرب باشیم، اما بعد از هشت هفته به حالت طبیعیمان برخواهیم گشت.
تحقیقات " دیوید لکین " از دانشگاه مینهسوتا، نیز «نقطه تعادل» شادی را تأیید میکند. تحقیقی که لکین بر روی چهار هزار دوقلو متولد مینهسوتا طی سالهای 1936 تا 1955 انجام داد نشان داد حدود 50 درصد از رضایت زندگی افراد از برنامه ژنتیکی آنها ناشی میشود و در واقع، ژنها نحوه برخورد مناسب با استرسهای زندگی، سطوح اضطراب و افسردگی آنها را تعیین میکنند و بدین طریق بر میزان شادی ما اثر میگذارند. طبق نظریه بمیرسکی، 10 درصد از بهزیستی کلی افراد نیز تحت تأثیر عوامل محیطی مانند مذهب، موقعیت اجتماعی، وضعیت تأهل، درآمد و غیره قرار دارد.
از نظر بمیرسکی، 40 درصد باقی مانده از نمودار شادی ما در کنترل ماست. یعنی ما تا 40 درصد فرصت افزایش سطح شادمانی را داریم و این کار از طریق فعالیتهای ارادیمان انجام میشود.
بمیرسکی در طول هفده سال کار و تلاش مداوم که روی راههای افزایش شادی انجام داد، دریافت که افراد شاد دارای الگوهای فکری و رفتاری خاص هستند که چند نمونه از این نوع فعالیتها و افکار در زیر آمده است. افراد شاد:
ـ وقت زیادی را صرف خانواده و دوستان، تربیت بچهها و لذت بردن از این روابط میکنند.
ـ قدردان چیزهایی که در زندگی دارند هستند.
ـ در کمک کردن به دیگران پیش قدم هستند.
ـ لذتها و خوشیهای زندگیشان را حفظ میکنند و تلاش میکنند در لحظه حال زندگی کنند. بنابراین، وی به این نتیجه رسید که راههای زیادی برای افزایش شادی وجود دارد. اما در مجموع، به این نتیجه رسید که سه تمرین وجود دارد که افراد در صورت انجام دادن آن طی یک دوره دو سه ماهه میتوانند شادیشان را افزایش دهند.
تمرین قدردانی: در این روش، افراد تمامی چیزهایی را که در زندگیشان دارند و قدرشان را نمیدانند میتوانند در دفترچهای ثبت کنند تا هر روز مشاهده شان کنند و قدرآنها را بدانند. یا میتوانند نامهای به دوست یا والدین خود بنویسند و از زحماتی که برایشان کشیدهاند قدردانی و تشکر کنند. تمرینهای قدردانی باعث بهبود خلق افراد میشود. در تأیید این مطلب، «رابرت امونز» از دانشگاه کالیفرنیا، دریافت که افرادی که سلامتی خود را حفظ میکنند و احساس شادی زیادی میکنند معمولا قدردان چیزهایی هستند که در زندگی دارند. این افراد حتی هنگام بیماری نیز راحتتر با درد کنار میآیند و بهبودی سریعتری دارند.
تمرین نوعدوستی یا مهربانی: روش دیگر آنطور که روانشناسان مثبتگرا نام نهادهاند، نوعدوستی یا مهربانی است. در این روش، به افراد تعلیم داده میشود که چگونه برای دیگران کارهای نیک انجام دهند. مثلا میتوانند برای ملاقات با بیماران به بیمارستانها بروند و یا به دیگران در کارهایشان کمک کنند. افراد حداقل باید به طور میانگین پنج فعالیت این چنینی در هر روز انجام دهند. این فعالیتها میتواند هم برای دوستان انجام شود و هم برای غریبهها؛ هم خودانگیخته و ناگهانی باشد و هم با طرح و برنامه قبلی. مهم نیست که این فعالیتها حتما قابل توجه و بزرگ باشد.
ترویج خوشبینی: در این روش، آموزش داده میشود که افراد در دفترچه خود بهترین حالت از آینده خود را ترسیم کنند و درباره آن به تفصیل بنویسند.
بمیرسکی گزارش کرده است که افرادی که به مدت سه ماه این تمرینها را انجام دادهاند گفتهاند که احساس شادی بیشتری نسبت به قبل دارند. شما نیز میتوانید این روشها را در یک دوره سه ماهه امتحان کنید. مطمئن باشید ضرر نمیکنید.